یاد ما

بسم الله الرحمن الرحیم

۲۷ مطلب با موضوع «پای درس» ثبت شده است

مبارزه تشکیلاتی

بسم الله الرحمن الرحیم

....ما امروز نگاه می کنیم موسی بن جعفر(ع)،خیال می کنیم یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مامورین این را کشیدند آوردند در بغداد،یا در کوفه، در فلان جا،در بصره زندانی کردند،بعد هم مسموم کردند،از دنیا رفت،همین و بس!

قضیه این نبود.قضیه یک مبارزه ی طولانی،یک مبارزه تشکیلاتی،یک مبارزه ای با داشتن افراد زیاد؛در تمام آفاق اسلامی[بوده.]

.......یکی از حرف هایی که آنجا(هارون الرشید)با موسی بن جعفر می زند این است که می گویدشما بنی هاشم-آل علی(ع)-از فدک محروم شدید،فدک را از شماها گرفتند،حالا من می خواهم فدک را به شما برگردانمم.بگو فدک کجاست،حدود فدک چیست....؟

.......خب معلوم است این یک فریبی ست که می خواهد فدک را برگرداند،به عنوان کسی که حق از دست رفته آل محمد(ص) را می خواهد به آنها برگرداند،چهره ای برای خودش درست کندحضرت می گوید بسیار خوب ،حالا که می خواهی فدک را بدهی به من،حدود فدک را برای تو معین می کنم.بنا می کنند حدود فدک را معین کردن؛

آن حدودی که امام موسی بن جعفر(ع)برای فدک معین می کنند تمام کشور اسلامی آن روز را در بر می گیرد؛فدک یعنی این.

یعنی این که تو خیال کنی که ما دعوایمان در آنن روز سر یک باغستان بود.چند تا درخت خرما بود،این ساده لوحانه است.مسئله ما آن رور هم،مسئله چند تا نخلستان و باغستان فدک نبود،مسئله خلافت پیغمبر(ص)بوذ،لذا مادر مقابل آن پافشاری می کردیم.....

آنچه که تو غصب کردی ،جامعه اسلامی است.......این فدک ماست......اگر می خواهی بدهی این را بده.یعنی صریحا مسئلع داعیه حاکمیت و خلافت را آنجا امام موسی بن جعفر(ع)مطرح می کند.

انسان 250 ساله

شادی شهید عبد الحسین برونسی صلوات

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
13 83
1 روز

1 روز

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا مردم غدیر را فراموش کردند؟

قسمت دوم

پنجم. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على علیه السلام را دشوار مى ساخت:


الف. حضرت على علیه السلام نزد قریشیان، به سبب دلاورى هایش در جنگ هایى مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره مثبتى نداشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على علیه السلام را نزد همه اعراب منفى جلوه دهند!


ب. مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها و استعدادهاى قبیله بنى هاشم، اگر انگاره «جانشینى» در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد رفت.


ششم. نگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به جانشینى حضرت على علیه السلام، الهى و فراتر از روابط قبیله اى و خویشاوندى بود؛ زیرا آن حضرت صلى الله علیه و آله به حفظ آیین وحى مى اندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین شخص در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با وضعیت جامعه آشنا بود؛ از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیت هاى گوناگون و با بیان هاى متفاوت، ویژگى هاى حضرت على علیه السلام را یادآور مى شد و از جانشینى او سخن به میان مى آورد.


آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان - که برخى شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند - آشکارا این مسئله را اعلام کند و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد.


قسمتى از آیه ۶۷ سوره مائده - که از این دغدغه پیامبر پرده برداشته و به وى ایمنى مى بخشد - چنین است: « ... وَ اللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس»؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه مى دارد».


در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر صلى الله علیه و آلهرا از چه چیزى حفظ مى کرد و «ناس» چه کسانى بودند؟


با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر صلى الله علیه و آله از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به اینکه سرانجام مسئله جانشینى امام على علیه السلام به سامان نرسید، به نظر مى رسد یکى از وجوه واژه «یعصمک»، نگه دارى پیامبر صلى الله علیه و آله از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى و اکثریت نو مسلمان آن زمان، دلالت دارد.


هفتم. تاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم صلى الله علیه و آلهساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر، شدت اهتمام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر گزینش جانشین و گستره تلاش هاى مخالفان آن حضرت را آشکار مى سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا. توضیح اینکه:


۷ـ۱. پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگى اش، فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامه بن زید، به سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود. بررسى دقیق این جریان، نشان مى دهد رسول خدا صلى الله علیه و آله در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على علیه السلام به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:


الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و فرستادن آن به دورترین نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال مى رفت پس از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را منطقى جلوه مى داد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على علیه السلاماز مدینه بود.


ب. انتصاب جوانى هجده ساله، به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهم ترین دستاویز مخالفان جانشینى امام على علیه السلام هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامه بن زید از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمى آمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از على علیه السلام کوچک تر بود. حال با توجّه به آنکه در بسیارى از ویژگى ها با حضرت على علیه السلام قابل مقایسه نمى نمود، در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه - مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص - قرار گرفت.


ج. دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان مى دهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على علیه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. حتى کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از اردوگاه به مدینه باز مى گشتند، با جمله تأکیدى «لعن اللّه من تخلف عن جیش اسامة» از سوى پیامبر روبه رو مى شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على علیه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدینه به سر برند.


۷ـ۲. یکى از پدیده هایى که در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تحقّق یافت، پیشگیرى از نگارش وصیت بود. رسول خدا در آن روزها - که پیامبر با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى امام على علیه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود - دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گزارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار مى دیدند، به شدت نگران شدند و با هذیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمى راند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند!!

منبع به همراه مطالعه ی بیشتر

صلواتی تقدیم به شهدای خبرنگار مخصوصا شهید محمود صارمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83

2روز

بسم الله الرحمن الرحیم

  

اگر جانشینى حضرت
على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند و در جریان سقیفه کسى در این باره چیزى نگفت؟

قسمت اول


در گزارش هاى تاریخى - جز چند منبع - از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیرخم، کمتر سخن به میان آمده است؛ با آنکه قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند؛ پس چرا پس از حدود ۷۰ یا ۸۴ روز از این ماجرا، آن را فراموش کردند؟

 

 اعتراض مردم

 


احتمال قوى بر اعتراض عده اى از مردم و یادکرد ماجراى غدیر از سوى آنان و مخفى ماندن این واکنش - به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث - وجود دارد؛ ولى این اعتراض ها چندان گسترده نیست، در حالى که با توجّه به ماجراى غدیر و تأکید پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمى نماید؛ بنابراین واکنشى چنین محدود، چگونه توجیه مى شود؟ براى یافتن سرنخ هاى تاریخى این مشکل، باید موقعیت زمانى این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان هاى سیاسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پیامبر صلى الله علیه و آله به دقت بررسى شود. بر این اساس، پى گیرى بحث در محورهاى زیر ضرورت دارد:

 


یکم. قبل از تشکیل دولت اسلامى در مدینه به دست پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیه هاى منطقه به صورت نظام قبیله اى زندگى مى کردند. در این نظام، رهبر قبیله حق نداشت جانشین پس از خود را تعیین کند و پاره اى از ویژگى ها از جمله سن معیار گزینش به حساب مى آمد.

 


دوم. رسول خدا نخستین کسى بود که در این سرزمین، نهادى به نام «دولت» پدید آورد و ارزش هاى فرا قبیله اى ارائه داد. آن حضرت توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه هاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که ایشان را پیامبرى آسمانى مى دانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهى نشان ندادند.

 


سوم. اسلام پیش از فتح مکه، به گونه اى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هیئت ها) نام گرفت؛ یعنى، سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئت هاى مختلف، نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى شتافتند و اسلام خویش را آشکار مى ساختند. البته انگیزه همه این هیئت ها، معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند.

 


چهارم. یکى از آموزه هاى اسلامى - که پذیرش آن براى مردم دشوار مى نمود - مسئله تعیین جانشین بود؛ زیرا:

 


 الف. مردم فقط پیامبر صلى الله علیه و آله را داراى بُعد الهى مى دانستند و حکومت فرا قبیله اى اش را مى پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین آن حضرت از این ویژگى برخوردار نبود.

 


ب. هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقیّد
نمى دانستند؛ به طورى که در مواردى چون صلح حدیبیه و تقسیم غنایم حنین، در برابر آن حضرت واکنش اعتراض آمیز نشان مى دادند!

 


ج. بسیارى از مردم اطاعت از فرمان هاى دنیوى مربوط به بعد از زندگانى پیامبر را نمى پذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه هاى جاهلى - که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمى دهد - دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مسئله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.

 


د. هنوز برخى از قریشیان تازه مسلمان، مى پنداشتند که پیامبر صلى الله علیه و آله در راستاى رقابت قبیله اى، مسئله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین - به ویژه از قبیله بنى هاشم - لب به اعتراض گشودند و با بهره گیرى از پشتوانه فرهنگ قبیله اى مردم، اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.

 


 ه . در زمان جاهلیت تنها اَشرافى به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مى یافتند که به چهل سالگى رسیده باشند. بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا - به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر صلى الله علیه و آله بود و کمتر از چهل سال داشت - بسیار دشوارتر مى نمود.

پرسمان دانشگاهیان

صلوات و فاتحه ای تقدیم به کشته شدگان بیروت

 

من غدیریم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83

5روز

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا نام امامان (ع)در قرآن نیامده است؟

قسمت دوم

 ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد
و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا شده، راه هدایت را پیشه مى ساخت؛ زیرا قرآن مورد
قبول همه است و در آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا:

 


اولاً، موارد مختلفى در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان
مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده
است: «وَ امْسَحُوا بِرُؤسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ»
«سر و پاهاى خود را تا برآمدگى دو پاها مسح کنید». ولى در عین حال اهل سنت به جاى
مسح، پاهاى خود را مى شویند. این گونه مخالفت ها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت
قطعى و معتبر بسیار زیاد است.

 


علامه کاشف الغطاء در کتاب «الاجتهاد و النص» هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر
نصوص صریح قرآنى یا سنت نبوى صلى الله علیه و آله را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده
است.
بررسى اوضاع اجتماعى آن زمان نشان مى دهد که این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر
مسئله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت
به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى - که در جامعه، پایگاه
تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بودند -
به خاطر انگیزه هاى سیاسى رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفى و انکار کنند و خطر
جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!

 


شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهاى مهم تاریخى، به خوبى از این نکته
پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه - که در منابع تاریخى مهم اهل
تسنن آمده و از مسلمات تاریخى است - اکتفا مى شود:

 


مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر صلى الله علیه و آله لحظات آخر عمر خویش را
مى گذراند، درخواست قلم و لوحى نمود تا سندى براى امت به یادگار نهد که هیچ گاه به
انحراف و گمراهى گرفتار نشوند. این درخواست براى اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن
- با توجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبر صلى الله علیه و آله - واضح بود. در این
هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: «انّ الرجل لیهجر!»؛
«همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان مى گوید!!»

 


شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى. إِنْ هُوَ
إِلاّ وَحْیٌ یُوحى
»
پس چرا پیامبر خدا و سخنگوى وحى در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این
چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار مى گیرد و کار به جایى مى رسد که از تصمیم خود منصرف
مى شود! زیرا پافشارى بر تصمیم خود خطرى بزرگتر در پى دارد.

 


عمربن الخطاب در گفتگویى با ابن عباس گفت ما از روى دلسوزى براى اسلام على
علیه السلام را به حکومت انتخاب نکردیم. اینکه خلیفه در این سخن و این کار مخلصانه
عمل کرده یا نه بحث دیگرى است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبى گواهى مى دهد این است که
قریش از این که امامت در خاندانى باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است.

 


استاد مطهرى در این باره مى فرماید:

 


«در میان تمام فرمان هاى الهى هیچ دستورى مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت
امیرمؤمنان از جهت اجرایى کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر
آمادگى پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با اینکه
به پیامبر اکرم دستوراتى درباره امیرمؤمنان مى رسید حضرت همواره نگران بودند
منافقینى که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد مى کند به بهانه سپردن منصب ها و امتیازات
ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفى بپردازند. در صورتى که سیره پیامبر در زندگى
اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه براى خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیرى این
شیوه در قرآن یعنى در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو
آیات مذکور دربردارنده قرینه ها و نشانه هایى است که هر انسان منصف و بى غرضى
ارتباط آنها با اهل بیت را درک مى کند و از سوى دیگر، تلاش شده مطلب به صورتى بیان
شود که آنهایى که قصد تمرد و نافرمانى دارند تمردشان به نافرمانى صریح و آشکار در
مقابل قرآن و اسلام منجر نشود»

کتاب امام شناسی س15(پرسشها و پاسخ های دانشجویی ج4)

حمیدرضا شاکرین و محمدرضا کاشفی

نشر معارف

صلواتی تقدیم به شهید محمد غفاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83
7روز

7روز

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟

قسمت اول

راز این مسئله طی پی جویی در قرآن به دست می آید.اصولا قرآن به جای معرفی شخص به معرفی شخصیت می پردازد.در رابطه با امامان(ع)قرآن شخصیت های ممتاز شان را بیان می کند نه شناسنامه آنها.

اما حکمت این شیوه ی بیان چیست؟

می توانیم این شیوه را آشکار گویی در عین رمز گونگی بنامیم.چرا که قرآن آیات تطهیر و ابلاغ و اکمال و مباهله و ...را در لابه لای مطالب دیگر بیان می کند هرچند دلایل محکمی از نظر تاریخی و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط آن ها را با اهل بیت (ع)روشن می سازد.

اما حکمت های این کار:

انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه در
نهایت به نوعى پیروى کورکورانه مى کشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته،
افراد نیز معرفى شوند؛ ولى اساسا معرفى شخصیت، معرفى الگوها است و در نتیجه جامعه
را به جاى گرایش هاى تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف اندیشى و توجّه به
ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعى سوق مى دهد.

 


۴ـ۲. معرفى شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالى که معرفى شخص در بعضى موارد
موجب دافعه مى شود. این روش، به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء
قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را ندارد، بهترین روش است. این
مسئله دقیقا در مورد امیرمؤمنان علیه السلاموجود داشته است.

 


براى شناخت درست این موضوع باید شرایط و ویژگى هاى جامعه اسلامى در زمان نزول قرآن
را در نظر گرفت تا در پرتو آن، بتوان به درک صحیحى از مسئله نایل آمد. بررسى دقیق
این مسئله از گنجایش این نوشتار خارج است؛ لیکن به اختصار مى توان گفت به استثناى
اندکى از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهم السلام - به
ویژه حضرت على علیه السلام - پذیرش لازم را نداشتند. پیامبر صلى الله علیه و آله
نیز در مقاطع مختلف، با دشوارى هاى زیادى، آن حضرت را مطرح مى ساخت و در هر مورد،
با نوعى واکنش منفى و مقاومت رو به رو مى شد. دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:

 


الف. بسیارى از مخالفان، کسانى بودند که تا مدتى پیش، در صف معارضان اسلام قرار
داشتند و رویاروى خود، شمشیر امام على علیه السلام را دیده و از همان زمان کینه وى
را به دل گرفته بودند. حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام یکى از علل روى گردانى مردم از
آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرموده است.

 


ب. تفکرات و سنت هاى غلط جاهلى، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان امورى مانند
گرایش هاى قبیله اى، مسئله سنّ و ... را در امور سیاسى دخیل مى دانستند. لذا مثلاً
به بهانه جوان بودن حضرت على علیه السلام، وى را چندان شایسته براى رهبرى جامعه
نمى دانستند.

 


ج. تفکّرى خطرناک در سطح جامعه تبلیغ مى شد، مبنى بر اینکه پیامبر
صلى الله علیه و آله درصدد است خویشان خود را براى همیشه، بر مسند قدرت و حکومت
بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نوعى بازى سیاسى تفسیر مى کردند که
براى چنگ اندازى به حکومت، براى خود و اهل بیتش انجام داده است. بازتاب این مسأله
در برخورد جابربن نضر یا حارث بن النعمان الفهرى با پیامبر صلى الله علیه و آله پس
از واقعه غدیر
و نیز در سخنان یزید پس از شهادت امام حسین علیه السلام کاملاً روشن است.

 

خلاصه نویسی از کتاب امام شناسی(پرسشها و پاسخهای دانشجویی.ج4ص67-71

پی نوشت:بیشتر بخوانید

صلواتی تقدیم به شهید عباس بابایی

من غدیریم!wink

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83
8روز

8روز

بسم الله الرحمن الرحیم
 

بحث از «غدیر» بحثی عبث و بی فایده!
⁉️پرسش :👇👇👇
با توجه به اینکه علی(ع) در زمان ما حضور نداردند و زمان حکومت مطرح شده در حدیث غدیر گذشته است، آیا اثبات حق حکومت و خلافت بلافصل و بحث کردن از ماجرای غدیر فایده ای دارد؟!
🔰پاسخ اجمالی:
اولا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان، دستور پیامبر است و شیعه از دستور پیامبر پیروی می کند. ثانیا: شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد و اگر کسی پیام غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(ع) و سایر امامان اهل بیت(ع) تبعیت خواهد کرد. ثالثا: بحث از غدیر نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است و مشخص می شود شیعه برای عقاید خود دلیل دارد و از دشمنی هایی که به خاطر تهمت مخالفان وحدت ناشی شده کاسته می شود. رابعا: اگر این بحث فایده ای ندارد، پس دلیلی برای نگرانی علمای اهل سنّت از ذکر داستان غدیر وجود ندارد!


کانال رسمی پاسخ به شبهات ، شایعات و مطالب روز
https://eitaa.com/mobahesegroup

http://sapp.ir/mobahesegroup

صلواتی تقدیم به شهیدمسلم بن عقیل

پی نوشت:

laughعید قربان مبارک!

من غدیریم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83

11 روز

 

بسم الله الرحمن الرحیم

mailاسلام بر پنج رکن استوار شده است:نماز و زکات و روزه و حج و ولایت.و به هیچ یک به اندازه ی ولایت سفارش نشده است.کافی.ج2ص18ح1

 

mailهر که سنت بدی را پایه گذاری کندو از آن پیروی شودمثل مجازات عاملان به او داده می شودبدون آنکه از جزای آنان کاسته شود.ثواب الاعمال.ص132

امام باقرالعلوم(علیه السلام)

 

صلواتی تقدیم به شهید سید مجتبی هاشمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83
12 روز

12 روز

بسم الله الرحمن الرحیم

اصلا چرا از امامت بگیم؟

آیا این بحث اختلاف انگیز است؟

بعضی تا سخن از مسئله امامت به میان می آید فوراً می گویند امروز روز این حرف ها نیست!

امروز روز وحدت مسلمین است، و گفت وگو از جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله مایه تفرقه و پراکندگی است!

ما امروز دشمنان مشترکی داریم که باید به فکر آنها باشیم:

enlightenedصهیونیسم و استعمار غرب و شرق، و بنابراین، این مسائل اختلافی را باید کنار بگذاریم؛ ولی این طرز تفکّر مسلماً اشتباه است زیرا:

اولًا: آنچه مایه اختلاف و پراکندگی است جرّ و بحث های تعصب آمیز و غیر منطقی، و پرخاشگری های کینه توزانه است. ولی بحث های منطقی و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگری، در محیطی صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصله ها را کم می کند، و نقاط مشترک را تقویت می نماید.

من در سفرهای خود به حجاز برای زیارت خانه خدا کراراً بحث هایی با علما و دانشمندان اهل سنّت داشته ام، هم ما و هم آنها احساس می کردیم این بحث ها نه تنها سوءِ اثری در مناسبات ما ندارد؛ بلکه باعث تفاهم و خوش بینی بیشتر می شود، فاصله ها را کمتر می کند و کینه های احتمالی را از سینه ها می شوید.

مهم این است که در این بحث ها روشن می شود ما با یکدیگر نقطه های مشترک فراوانی داریم که می توانیم در برابر دشمنان مشترک، روی آن تکیه و تأکید کنیم.

mailاهل سنّت خود به چهار مذهب تقسیم می شوند (حنفی ها، حنبلی ها، شافعی ها و مالکی ها) وجود این چهار گروه سبب تفرقه آنها نشده، و هنگامی که آنها حداقل فقه شیعه را به عنوان مذهب فقهی پنجم پذیرا گردند، بسیاری از مشکلات و پراکندگی ها برطرف می شود، همان گونه که در این اواخر مفتی بزرگ اهل سنت، رئیس دانشگاه الازهر مصر «شیخ شلتوت» گام مؤثری برداشت و رسمیّت فقه شیعه را در میان اهل سنّت اعلام داشت، از این طریق کمک مؤثّری به تفاهم اسلامی کرد و روابط دوستانه ای میان او و مرحوم «آیهاللَّه بروجردی» مرجع بزرگ عالم تشیّع برقرار شد.

ثانیاً: ما معتقدیم تبلور اسلام بیش از هر مذهبی در مذهب شیعه است، و در عین این که به تمام مذاهب اسلامی احترام می گذاریم معتقدیم مذهب شیعه بهتر می تواند اسلام راستین را در تمام ابعادش معرفی کند، و مسائل مربوط به حکومت اسلامی را حل نماید.

چرا این مکتب را با دلیل و منطق به فرزندان خود نیاموزیم؟! و اگر این کار را نکنیم مسلماً به آنها خیانت کرده ایم.

yesما یقین داریم قطعاً پیامبر جانشینی برای خود تعیین کرده، چه اشکالی دارد این بحث را از طریق منطق و استدلال تعقیب کنیم؟

ولی باید در این بحث ها به دقّت مراقب باشیم که عواطف مذهبی دیگران را جریحه دار نکنیم.

ثالثاً: دشمنان اسلام برای برهم زدن اساس وحدت مسلمین آن قدر دروغ و تهمت به شیعیان در نزد سنّیان، و آن قدر دروغ و تهمت به سنّیان در نزد شیعیان بسته اند، که در پاره ای از کشورها به کلّی آنها را از هم دور ساخته اند.

هنگامی که ما مسئله امامت را به روشی که در بالا گفتیم مطرح کنیم و نقاطی را که شیعه بر آن تأکید دارد با دلایلی از کتاب و سنّت روشن سازیم، معلوم می گردد که این تبلیغات دروغ بوده، و دشمنان مشترک ما دست به سمپاشی زده اند.

enlightenedبه عنوان مثال فراموش نمی کنم که در یکی از سفرهای حجاز با یکی از رجال دینی درجه اوّل عربستان سعودی ملاقات و بحث داشتیم، او اظهار می داشت که من شنیده ام شیعه ها قرآنی غیر از قرآن ما دارند.

من خیلی تعجّب کردم و به او گفتم: برادر تحقیق این امر خیلی ساده است!

من از شما دعوت می کنم که شخصاً یا نماینده شما با ما بیایید تا بعد از «مراسم عمره» بدون هیچ اطّلاع قبلی به ایران باز گردیم، در تمام خیابان ها و کوچه ها مسجد وجود دارد، و در هر مسجدی تعداد زیادی قرآن است، به علاوه در خانه همه مسلمانان قرآن وجود دارد، به هر مسجدی که شما خواستید می رویم، و یا در هر خانه ای را که مایل بودید می زنیم، و قرآن را از آنها مطالبه می کنیم تا معلوم شود قرآن ما و شما حتّی در یک کلمه و حتّی یک نقطه اختلاف ندارد (بسیاری از قرآن هایی که ما از آن استفاده می کنیم عیناً چاپ حجاز و مصر و سایر کشورهای اسلامی است).

بدون شک این گفت وگوی دوستانه و کاملًا مستدل، سمپاشی عجیبی را که در ذهن یکی از رجال معروف آنها کرده بودند، برچید.

mailمنظور این است که بحث های مربوط به امامت- به گونه ای که در بالا گفتیم- وحدت جامعه اسلامی را تحکیم می بخشد و به روشن شدن حقایق و کم شدن فاصله ها کمک می کند.

صفحات228الی230 پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان(بیشتر خواندن)

من غدیریم!

صلواتی تقدیم به شهیدمهندس مهدی باکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83
چرا عربی؟؟؟

چرا عربی؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر محمد جواد شریعت

سال یکهزار و سیصد و سی و دو شمسی بود. من و عده‏ ای از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل ‏نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد که ما نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم که نماز را به فارسی بخوانیم و همین‏کار را هم کردیم. والدین، کم‏کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها هم پس از تبادل‏ نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند که اول خودشان با نصیحت کردن ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگری برگزینند، چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد روزی ما را به نزد یکی از روحانیون آن زمان بردند و آن فرد روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می‏خوانیم به طرز اهانت‏ آمیزی، ما را کافر و نجس خواند و این عمل او ما را در کارمان راسخ‏تر و مصرتر ساخت.

عاقبت یکی از پدران، آنها را یعنی والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت‏ الله حاج ‏آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت و روزی آنها نزد حضرت ایشان می‏روند و موضوع را با ایشان درمیان می‏گذارند و ایشان دستور می‏دهند که در وقت معینی ما را به خدمت آقای ارباب راهنمائی کنند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر می‏شدیم به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول چهره نورانی و لبان خندان ایشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که اکنون با شخصیتی استثنایی مواجه هستیم.

ایشان در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمودند، سپس رو به والدین ما کردند و فرمودند شما که نماز را به فارسی نمی‏خوانید فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آنها رفتند حضرت آیت‏ الله ارباب رو به ما کردند و فرمودند بهتر است شما یکی‏یکی خودتان را به من معرفی کنید و هر کدام بگوئید که در چه سطح تحصیلی هستید و در چه رشته‏ ای درس می‏خوانید. پس از آن که امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس هر کدام از ما پرسشهای علمی طرح کردند و از درس هایی از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسیدند که پاسخ اغلب آنها از عهده درس های نیم‏ بندی که ما خوانده بودیم خارج بود، اما هر یک از ما از عهده پاسخ پرسشهای ایشان برنمی‏آمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه می‏شد که با لحن پدرانه‏ ای پاسخ درست آن پرسشها را خودشان می‏فرمودند. اکنون ما می‏فهمیم که ایشان با طرح این سئوالات قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که آن دروس جدیدی را که شما می‏خوانید من بهترش را می‏دانم ولی به آنها مغرور نشده‏ام. پس از اینکه همه ما را خلع سلاح کردند به موضوع اصلی پرداختند و فرمودند: والدین شما نگران شده‏اند که شما نمازتان را به فارسی می‏خوانید، آنها نمی‏دانند که من کسانی را می‏شناسم که، نعوذبالله، اصلاً نماز نمی‏خوانند.

شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی می‏خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم اما مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم به این خواسته جامه عمل بپوشم، اکنون شما به خواسته دوران جوانی من لباس عمل پوشانیده‏ اید، آفرین به همت شما. اما من در آن روزگار به اولین مشکلی که برخوردم ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن مشکل را حل کرده‏اید. 

اکنون یک نفر از شما که از دیگران بیشر مسلط است به من جواب دهد که بسم ‏الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت محصلین دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ به حضرت آیت‏ الله ارباب شد. جناب ایشان با لبخند فرمودند که خوب شد که طرف مباحثه ما یک نفر است، زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند برنمی‏آمدم. بعد رو به آن جوان کردند و فرمودند: خوب بفرمائید که بسم‏ الله را چگونه ترجمه کرده‏اید؟ آن جوان گفت بسم‏ الله الرحمن الرحیم را طبق عادت جاری ترجمه کرده‏ایم: به نام خداوند بخشنده مهربان.

 حضرت ارباب با لبخندی فرمودند: گمان نکنم که ترجمه درست بسم‏ الله چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به ‏نام» عیبی ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست زیرا اسم عَلَم (=خاص) است برای خدا و اسم عَلَم را نمی‏توان ترجمه کرد. مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد نمی‏توان به او گفت «زیبا». درست است که ترجمه «حسن» زیباست اما اگر به آقای حسن بگوئیم آقای زیبا حتماً خوشش نمی‏آید. کلمه الله اسم خاص است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می‏کنند، همان‏گونه که یهود خدای متعال را «یهوه» و زردشتیان «اهورامزدا» می‏گویند. بنابراین نمی‏توان «الله» را ترجمه کرد، بلکه باید همان لفظ جلاله را به کار برد.

 خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده‏ اید؟ رفیق ما پاسخ داد که رحمن را بخشنده معنی کرده‏ایم. حضرت ارباب فرمودند که این ترجمه بد نیست ولی کامل هم نیست زیرا رحمن یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را می‏رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست، یعنی در حقیقت رحمن یعنی خدائی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می‏کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می‏دهد از جمله آن که نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا می‏فرماید. در هر حال ترجمه بخشنده برای رحمن در حد کمال ترجمه نیست.

خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده‏ اید؟ رفیق ما جواب داد که رحیم را به «مهربان» ترجمه کرده ‏ایم. حضرت آیت‏ الله ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحیم من بودم (چون نام مبارک ایشان رحیم بود) بدم نمی‏آمد که اسم مرا به «مهربان» برگردانید؛ اما چون رحیم کلمه‏ ای قرآنی و نام پروردگار است باید آن را غلط معنی نکنیم. باز هم اگر آن را به «بخشاینده» ترجمه کرده بودید راهی به دهی می‏برد، زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می‏کند و صفت «بخشایندگی» تا حدودی این معنی را می‏رساند.

 بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که آنچه در ترجمه «بسم ‏الله» آورده‏اید بد نیست ولی کامل نیست و از جهتی نیز در آن اشتباهاتی هست و من هم در دوران جوانی که چنین قصدی را داشتم به همین مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز به فارسی منصرف شدم، تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود اگر به بقیه آیات بپردازیم موضوع خیلی غامض‏تر از این خواهد شد. اما من عقیده دارم شما اگر باز هم به این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی بر ندارید، زیرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به‏ طور کلی است.

 در اینجا، همگی شرمنده و منفعل و شکست‏ خورده به حال عجز و التماس از حضرت ایشان عذرخواهی می‏کردیم و قول می‏دادیم که دیگر نمازمان را به فارسی نخوانیم و نمازهای گذشته را نیز اعاده کنیم، اما ایشان می‏فرمودند که من نگفتم نماز به عربی بخوانید، هرطور دلتان می‏خواهد نماز بخوانید، من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم.

وقتی در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاهی حامل نامه‏ ها و پیغامهای استاد فقید، مرحوم بدیع‏ الزمان فروزانفر برای ایشان می‏شدم و پاسخهای کتبی و شفاهی حضرت آیت ‏الله را برای آن استاد فقید می‏بردم و این خود افتخاری برای بنده بود.

 گاهی نیز ورقه‏ های استفتائی که به محضر آن حضرت رسیده بود روی هم انباشته می‏شد و آن جناب دستور می‏دادند که آنها را بخوانم و پاسخ آنها را طبق نظر آن حضرت بنویسم و پس از خواندن پاسخ اگر اشتباهی نداشت آن را مهر می‏کردند که در این مرحله با بزرگواریهای زیاد از سوی آن حضرت مواجه شدم که اکنون مجال بیان آنها فراهم نیست. خدایش بیامرزد و او را غریق دریای رحمت خویش کند. «انّه کریمٌ رحیم».

 ولی ما همه عاجزانه از پیشگاه ایشان طلب بخشایش می‏کردیم و از کار خود اظهار پشیمانی می‏نمودیم. حضرت آیت‏ الله ارباب با تعارف میوه و شیرینی مجلس را به پایان بردند و ما همگی دست مبارک ایشان را بوسیدیم و در حالیکه ایشان تا دم در ما را بدرقه می‏کردند از ایشان خداحافظی کردیم و در دل به عظمت شخصیت ایشان آفرین می‏گفتیم و خوشحال بودیم که افتخاری چنین نصیب ما شد که با چنین شخصیتی ملاقات کنیم. نمازها را اعاده کردیم و دست از کار جاهلانه خود برداشتیم بنده از آن به بعد گاه گاهی به حضور آن جناب می‏رسیدم و از خرمن علم و فضیلت ایشان خوشه ‏ها برمی‏چیدم.

منبع: پاسخ به تمامی شبهات شما

 

صلواتی تقدیم به آیت الله حاج آقا رحیم ارباب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83
گرفتار ساختیم تا روی آورند

گرفتار ساختیم تا روی آورند

بسم الله الرحمن الرحیم

درس سوّم فلسفه آفات و شرور

از قدیم ترین ایام تا امروز گروهی از ناآگاهان بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلی را مطرح نموده اند که به اعتقاد آنها با عدالت خدا سازگار نیست، و حتّی گاه آنها را نه تنها دلیل بر نفی عدالت که دلیلی بر انکار وجود خدا پنداشته اند!

از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب دیگر که همگانی است.

و همچنین تفاوت هایی که در میان انسان ها دیده می شود.

و نیز شرور و آفت هایی که دامن انسان یا نباتات و موجودات دیگر را می گیرد.

این بحث گاهی در ضمن بحث های مربوط به خداشناسی در برابر مادّیّین مطرح می شود و گاه در بحث عدل پروردگار و ما آن را در این بحث طرح

می کنیم.

و برای این که بدانیم تا چه اندازه در تحلیل دقیق، این پندارها نادرست است، باید بحث مشروحی در این زمینه داشته باشیم و امور زیر را دقیقاً بررسی کنیم.

50 درس اصول عقائد برای جوانان، ص: 94

1- قضاوت نسبی و معلومات محدود

معمولًا همه ما در قضاوت های خود و تشخیص مصداق ها روی رابطه ای که اشیاء با ما دارند تکیه می کنیم. مثلًا می گوییم فلان چیز دور یا نزدیک است یعنی نسبت به ما.

یا فلان کس قوی یا ضعیف است، یعنی با مقایسه به وضع روحی یا جسمی ما، او دارای چنین حالتی است. در مسائل مربوط به خیر و شر و آفت و بلا نیز داوری مردم غالباً همین گونه است.

مثلًا اگر بارانی در سطح منطقه ببارد، ما کار نداریم که تأثیر این باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محیط زندگی و خانه و مزرعه خودمان، و یا حداکثر شهرمان نگاه می کنیم، اگر اثر مثبتی داشته می گوییم نعمت الهی بود، اگر منفی بوده نام «بلا» بر آن می گذاریم.

هنگامی که ساختمان فرسوده را برای نوسازی ویران می کنند و ما به عنوان یک راهگذر تنها از گَرد و غبار آن سهمی داریم می گوییم چه حادثه شری است، هر چند در آینده در آنجا بیمارستانی ساخته شود که افراد دیگری از آن استفاده کنند، و هر چند در مثال باران، در مجموع منطقه اثرات مثبتی پیدا شده باشد.

در قضاوت سطحی و عادی نیش مار را آفت و شر می شمریم، بی خبر از این که همین نیش و زهر یک وسیله مؤثّر دفاعی برای این حیوان است، و غافل از این که گاهی از همین زهر، داروهای حیات بخش می سازند که جان هزاران 

انسان را نجات می دهد.

بنابراین اگر ما بخواهیم گرفتار اشتباه نشویم باید به معلومات محدودخود نگاه نکنیم، و در قضاوت ها تنها روی روابط اشیا با خودمان ننگریم بلکه تمام جوانب را در نظر بگیریم و قضاوت همه جانبه کنیم.

اصولًا حوادث جهان مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته است:

طوفانی که امروز در شهر ما می وزد و باران سیل آسائی که فرو می ریزد یک حلقه از این سلسله طولانی است که با حوادث نقاط دیگر کاملًا به هم مربوط است، و همچنین با حوادثی که در «گذشته» روی داده یا در «آینده» روی می دهد ارتباط دارد.

نتیجه این که انگشت روی یک قسمت کوچک گذاردن و درباره آن قضاوت قطعی کردن از منطق و عقل دور است.

آنچه قابل انکار است آفرینش «شر مطلق» است امّا اگر چیزی از جهاتی خیر و از یک جهت شر است و خیر آن غلبه دارد بی مانع است، یک عمل جرّاحی از جهاتی ناراحت کننده و از جهات بیشتری مفید است بنابراین خیر نسبی است.

باز برای توضیح بیشتر به مثال زلزله دقّت می کنیم: درست است که در یک نقطه ویرانی هایی به بار می آورد امّا ارتباط زنجیره ای آن را با مسائل دیگر در نظر بگیریم چه بسا قضاوت ما عوض شود.

آیا زلزله مربوط به حرارت و بخارات درون زمین است یا مربوط به جاذبه ماه که پوسته خشک و جامد زمین را به سوی خود می کشد و گاه می شکند، و یا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونی اظهار کرده اند.

ولی هر کدام اینها باشد باید آثار دیگر آن را در نظر گرفت، یعنی باید

بدانیم که حرارت درون زمین چه اثری در ایجاد منابع نفتی که مهم ترین ماده انرژی زا در عصر ماست و همچنین تولید زغال سنگ و مانند آن می گذارد؟! بنابراین خیر نسبی است.

و نیز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در دریاها چقدر برای زنده نگاه داشتن آب دریاها، و موجودات آن و گاه آبیاری سواحل خشک در آنجا که آبهای شیرین به دریا می ریزد تأثیر دارد، آن نیز خیر نسبی است.

اینجاست که می فهمیم قضاوت های نسبی و معلومات محدود ماست که این امور را به صورت نقاط تاریک در صحنه آفرینش جلوه گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پیوند حوادث و پدیده ها بیشتر بیندیشیم به اهمیّت آن مطلب آشناتر می شویم.

قرآن مجید به ما می گوید: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»؛

«بهره شما از علم و دانش اندک است».

و با این علم و دانش اندک نباید در قضاوت عجله کرد.

***

2- حوادث ناخوشایند و هشدارها

همه ما افرادی را دیده ایم که وقتی غرق نعمتی می شوند گرفتار «غرور و خودبینی» می گردند، و در این حالت بسیاری از مسائل مهم انسانی و وظایف خود را به دست فراموشی می سپارند.

و نیز همه ما دیده ایم که در هنگام آرام بودن اقیانوس زندگی و راحتی و آسایش کامل چگونه یک حالت «خواب زدگی و غفلت» به انسان دست می دهد که اگر این حالت ادامه یابد منجر به بدبختی انسان می گردد.

بدون شک قسمتی از حوادث ناخوشایند زندگی برای پایان دادن به آن حالت غرور، و از بین بردن این غفلت و خواب زدگی است.

حتماً شنیده اید که رانندگان با تجربه از راه های صاف و هموار که خالی از

هر گونه پیچ و خم و فراز و نشیب و گردنه هاست شکایت دارند، و این جادّه ها را خطرناک توصیف می کنند، چرا که یکنواختی این جاده ها سبب می شود راننده در یک حال خواب زدگی فرو رود، و درست در اینجاست که خطر به سراغ او می آید.

حتّی دیده شده در بعضی از کشورها در این گونه جادّه ها فراز و نشیب ها و دست اندازهای مصنوعی ایجاد می کنند تا جلو این گونه خطرات را بگیرند.

مسیر زندگانی انسان نیز عیناً به همین گونه است. اگر زندگی فراز و نشیب و دست اندازی نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبی پیش نیاید، آن حالت غفلت و بی خبری از خدا و از سرنوشت و از وظائفی که انسان بر عهده دارد حتمی است.

هرگز نمی گوییم انسان باید با دست خود حوادث ناخوشایند بیافریند و به استقبال ناراحتی ها برود، چرا که همیشه این امور در زندگی انسان بوده و هست، بلکه می گوییم باید توجه داشته باشد که فلسفه قسمتی از این حوادث این است که جلو غرور و غفلت را که دشمن سعادت او است بگیرد، تکرار می کنیم این فلسفه قسمتی از این حوادث ناخوشایند است نه همه آنها، چرا که بخش های دیگری وجود دارد که به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهیم گفت.

کتاب بزرگ آسمانی ما قرآن مجید در این زمینه چنین می گوید:

«فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم یتضرعون»؛

«ما آنها را به حوادث سخت و دردناک و رنج ها گرفتار ساختیم تا به درگاه خدا روی آورند».

بیشتر خواندن

50 درس اصول عقاید برای جوانان:آیت الله مکارم شیرازی

ص93 الی98

هدیه به شهید ناصرالدین باغانی صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
13 83