بسم الله الرحمن الرحیم
چرا نام امامان (ع)در قرآن نیامده است؟
قسمت دوم
ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد
و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا شده، راه هدایت را پیشه مى ساخت؛ زیرا قرآن مورد
قبول همه است و در آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا:
اولاً، موارد مختلفى در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان
مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده
است: «وَ امْسَحُوا بِرُؤسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ»
«سر و پاهاى خود را تا برآمدگى دو پاها مسح کنید». ولى در عین حال اهل سنت به جاى
مسح، پاهاى خود را مى شویند. این گونه مخالفت ها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت
قطعى و معتبر بسیار زیاد است.
علامه کاشف الغطاء در کتاب «الاجتهاد و النص» هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر
نصوص صریح قرآنى یا سنت نبوى صلى الله علیه و آله را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده
است.
بررسى اوضاع اجتماعى آن زمان نشان مى دهد که این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر
مسئله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت
به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى - که در جامعه، پایگاه
تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بودند -
به خاطر انگیزه هاى سیاسى رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفى و انکار کنند و خطر
جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!
شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهاى مهم تاریخى، به خوبى از این نکته
پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه - که در منابع تاریخى مهم اهل
تسنن آمده و از مسلمات تاریخى است - اکتفا مى شود:
مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر صلى الله علیه و آله لحظات آخر عمر خویش را
مى گذراند، درخواست قلم و لوحى نمود تا سندى براى امت به یادگار نهد که هیچ گاه به
انحراف و گمراهى گرفتار نشوند. این درخواست براى اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن
- با توجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبر صلى الله علیه و آله - واضح بود. در این
هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: «انّ الرجل لیهجر!»؛
«همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان مى گوید!!»
شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى. إِنْ هُوَ
إِلاّ وَحْیٌ یُوحى»
پس چرا پیامبر خدا و سخنگوى وحى در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این
چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار مى گیرد و کار به جایى مى رسد که از تصمیم خود منصرف
مى شود! زیرا پافشارى بر تصمیم خود خطرى بزرگتر در پى دارد.
عمربن الخطاب در گفتگویى با ابن عباس گفت ما از روى دلسوزى براى اسلام على
علیه السلام را به حکومت انتخاب نکردیم. اینکه خلیفه در این سخن و این کار مخلصانه
عمل کرده یا نه بحث دیگرى است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبى گواهى مى دهد این است که
قریش از این که امامت در خاندانى باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است.
استاد مطهرى در این باره مى فرماید:
«در میان تمام فرمان هاى الهى هیچ دستورى مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت
امیرمؤمنان از جهت اجرایى کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر
آمادگى پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با اینکه
به پیامبر اکرم دستوراتى درباره امیرمؤمنان مى رسید حضرت همواره نگران بودند
منافقینى که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد مى کند به بهانه سپردن منصب ها و امتیازات
ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفى بپردازند. در صورتى که سیره پیامبر در زندگى
اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه براى خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیرى این
شیوه در قرآن یعنى در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو
آیات مذکور دربردارنده قرینه ها و نشانه هایى است که هر انسان منصف و بى غرضى
ارتباط آنها با اهل بیت را درک مى کند و از سوى دیگر، تلاش شده مطلب به صورتى بیان
شود که آنهایى که قصد تمرد و نافرمانى دارند تمردشان به نافرمانى صریح و آشکار در
مقابل قرآن و اسلام منجر نشود»
کتاب امام شناسی س15(پرسشها و پاسخ های دانشجویی ج4)
حمیدرضا شاکرین و محمدرضا کاشفی
نشر معارف
صلواتی تقدیم به شهید محمد غفاری